Blog l Profile l Archive l Email l Design by


چادر مشکی من....!

حجاب ارغوانی

غدیر، یک تاریخ است؛ تاریخى که ابتدایش مدینه است، میانش کربلا و انتهایش ظهور

غدیر، یک کلمه نیست، یک برکه نیست؛ یک دریاست؛ رمزی است بین خدا و انسان.
روز اکمال دین و عید ولایت امیرالمؤمنین(ع) مبارکباد

نوشته شده در سه شنبه 20 / 7 / 1393برچسب:,ساعت 8:22 PM توسط جادر| |

بـر چادر مشکی ات ، نستعلیق می نویسم عشق را …

وقتی که

این اِحرام سیاه را می پوشی و حج شکوهمند حیــــــا را به جا می آوری ،

آنگـــاه

طواف می کنند تو را صفوف فرشته هــــا

و متبرک می کنند بال هایشان را

به تـــار و پــود حریــم آسمانی ات

تـــو ! گمنــام ترین حاجیـــه ی  امروز زمـــان هستی بانـــو  !

 

 

نوشته شده در دو شنبه 19 / 7 / 1393برچسب:,ساعت 5:53 PM توسط جادر| |

 

خیلی باحاله خدایش

 

کدوم یکی از ماها شده اینکارو کنیم؟؟

نوشته شده در پنج شنبه 17 / 7 / 1393برچسب:,ساعت 8:33 PM توسط جادر| |

نوشته شده در سه شنبه 13 / 7 / 1393برچسب:,ساعت 10:18 PM توسط جادر| |

خدایا قسمت می دهم هر لحظه کمکم کنی تا نفسم را
به قربانگاه درگاهت عرضه کنم و تو قربانی شدن و نلرزیدن و نلغزیدن را عنایت فرما.
*عید سعید قربان مبارک*

 

نوشته شده در سه شنبه 13 / 7 / 1393برچسب:,ساعت 8:48 AM توسط جادر| |

نوشته شده در جمعه 9 / 7 / 1393برچسب:,ساعت 7:14 PM توسط جادر| |

What goes through your mind
در ذهن تو چه می گذرد؟

As you sit there looking at me
وقتی آنجا نشسته‌ای و به من می‌نگری

Well I can tell from your looks
من از نگاهت می‌توانم بخوانم

That you think I’m so oppressed
که تصور تو این است که من خیلی تحت فشار هستم!

But I don’t need for you to liberate me
اما من از تو نمی‌خواهم تا مرا آزاد کنی

My head is not bare
سر من برهنه نیست

And you can’t see my covered hair
و تو نمی‌توانی موهای پوشیده مرا ببینی

So you sit there and you stare
برای همین تو آنجا می‌نشینی و خیره نگاهم می‌کنی

And you judge me with your glare
و درباره من به روشنی قضاوت می‌کنی!

You’re sure I’m in despair
تو مطئنی که من ناراحتم

But are you not aware
اما تو آگاه نیستی

Under this scarf that I wear
در این تکه روسری که بر سر من است

I have feelings, and I do care
من احساس و عاطفه دارم

So don’t you see
پس آیا تو نمی‌بینی؟

That I’m truly free
که من به راستی آزادم

This piece of scarf on me
این تکه روسری بر سرم را

I wear so proudly
با غرور می‌پوشم

To preserve my dignity...
تا از شأن خودم محافظت کنم

My modesty
عفت ام

My integrity
کمالاتم

So don’t judge me
پس قضاوت نکن

Open your eyes and see
چشمانت را باز کن و ببین

"Why can’t you just accept me?” she says
چرا نمی‌توانی فقط خود من را بپذیری؟

"Why can’t I just be me?” she says
چرا من نمی‌توانم فقط خودم باشم؟

Time and time again
بارها و بارها

You speak of democracy
تو از دموکراسی صحبت می‌کنی

Yet you rob me of my liberty
اما تو آزادی مرا می‌دزدی!

All I want is equality
همه آنچه من می‌خواهم برابری است

Why can’t you just let me be free
چرا نمی‌توانی فقط به من اجازه دهی که آزاد باشم؟

For you I sing this song
من این سرود را برای تو سرودم

My sister, may you always be strong
خواهرم! همیشه محکم باش!

From you I’ve learnt so much
من از تو درسهای بسیاری آموخته‌ام

How you suffer so much
چه رنجهای بسیاری که دیدی

Yet you forgive those who laugh at you
بیا و آن کسانی را که به تو خندیدند را ببخش!

You walk with no fear
تو بدون هراس قدم می‌زنی


Through the insults you hear
از میان ناسزاهایی که می‌شنوی!

Your wish so sincere
مخلصانه آرزو کن

That they’d understand you
تا آنها تو را بفهمند

But before you walk away
اما قبل از آن که بروی

This time you turn and say:
این بار برگرد و بگو!

But don’t you see
آیا نمی‌توانی ببینی

That I’m truly free
که من به راستی آزادم

This piece of scarf on me
این تکه روسری بر سرم را

I wear so proudly
با غرور می‌پوشم

To preserve my dignity...
تا از شأن خودم محافظت کنم

My modesty
عفت ام

My integrity
کمالاتم

So let me be
پس به من اجازه بده

She says with a smile
او با خنده‌ای می‌گوید

I’m the one who’s free

نوشته شده در شنبه 8 / 7 / 1393برچسب:,ساعت 10:3 PM توسط جادر| |

 

گفت: اگه گفتی چی شد من بعد از این همه مدت چادر پوشیدم؟

گفتم: چه می‌دانم، لابد این‌طوری خوش‌تیپ تری!

گفت: نچ!

گفتم: خب لابد فهمیدی این‌طوری حجابت کامل‌تره مثلاً!

گفت: نچ!

گفتم: ای بابا! خب لابد عاشق یکی شدی، اون گفته اگه چادر بپوشی بیشتر دوستت دارم!!

گفت: نزدیک شدی!

گفتم: آها!! دیدی گفتم همه‌ی قصه‌ها به ازدواج ختم می‌شوند؟ دیدی!!

گفت: برو بابا… دور شدی باز

گفتم: خب خودت بگو اصلاً

گفت: یک جایی شنیدم چادر، لباس بی بی عالم است، خواستم کمی شبیه “بی بی ” باشم.

 

 

نوشته شده در چهار شنبه 7 / 7 / 1393برچسب:,ساعت 7:18 AM توسط جادر| |

 

تو این شبا دعا یادتون نره

 

نوشته شده در جمعه 25 / 4 / 1393برچسب:,ساعت 11:10 PM توسط جادر| |

تا به حال دیدی بیکان  رو با یه روکش بپوشونن؟

نوشته شده در سه شنبه 22 / 4 / 1393برچسب:,ساعت 9:46 PM توسط جادر| |

نوشته شده در دو شنبه 21 / 4 / 1393برچسب:,ساعت 3:11 PM توسط جادر| |

دوستای گلم این بیانو ای که تو وبم هس اگه کار نکرد تویه لینکام ادرسشو میذارم حتما برین ببینین خیلی باحاله.

نوشته شده در یک شنبه 20 / 4 / 1393برچسب:,ساعت 10:2 PM توسط جادر| |

چه لذتی داره این حجاب...........

چه لذتى دارد وقتى مردهايى كه به خيابان مى‏آيند تا لذت ببرند، ذره‏ اى به تو محل نمى‏گذارند.

 

چه لذتى دارد وقتى در خيابان و دانشگاه و... راه مى‏رويد و صد قافله دل كثيف!! همره شما نيست.

 

چه لذتى دارد وقتى جولانگاه نظرهاى ناپاك و افكار پليد مردان شهرتان نيستيد

 

چه لذتى دارد وقتى كرم قلاب ماهى‏گيرى شيطان براى به دام انداختن

          چه لذتى دارد وقتى سياهى چادرم، دل مردهايى كه چشمشان به دنبال خوش ‏رنگ‏ ترين زن‏هاست را مى‏زند.

 

مردان شهر نيستيد.

 

چه لذتى دارد وقتى مى‏بينى كه مى‏توانى اطاعت خدايت را بكنى؛ نه هوايت را

 

چه لذتى دارد وقتى در خيابان راه مى‏رويد؛ در حالى كه يك عروسك متحرك نيستيد؛ يك انسان رهگذريد.

 

چه لذتى دارد اين حجاب!    

نوشته شده در پنج شنبه 19 / 4 / 1393برچسب:,ساعت 10:11 PM توسط جادر| |

 

 دخترک رو به من کرد و گفت:واقعا آقا؟

گفتم:ببخشید چی واقعا؟

 گفت:واقعا شما بچه بسیجی ها از دخترای چادر به سر بیشتر از ما خوشتون میاد؟

 گفتم:بله

 گفت:اگه آره، پس چرا پسرایی که از ما ها خوششون میاد از کنار ما که میگذرند محو ما میشن!!

 ولی همین خود تو و امثال تو از چند متری یه دختر چادری که رد میشیدفقط سر پایین میندازید و رد میشید

 گفتم: آره راست میگی، سر پایین انداختن کمه!

 گفت:کمه؟ببخشید متوجه نمیشم؟

 گفتم : آره تو راست میگی برای تعظیم مقابل حجاب حضرت زهرا باید زانو زد... حقا که سر پایین انداختن کمه!

 

 

 

 

 

 

 

 

نوشته شده در شنبه 17 / 4 / 1393برچسب:,ساعت 2:44 PM توسط جادر| |

 

 

اول از همه سلام ب دوستای گلم که اومدن ب وبم ایشالله که حال همتون خوب باشه

ببینم کی گفته حجاب اسارتی هست واسه ی ما خانوما؟

من کسی بودم که اصلا نگاه ب چادر نمیکردم ولی حالا کسی شدم که هرجاکه میخام برم

بدون چادر جایی نمیرم .

داستان از جایی شروع شد که نگاهای  بدی همرام بود وقتی که از خونه ب بیرون میرفتم 

خیلی خیلی بدجور نگام میکردن منم توجهی ب این نگاها نداشتم اما یه روز اومدم با خودم نشستمو فکر 

کردم دیگه واقعا خسته شوده بودم از این نگاهایی که باهوس همرام بودن خسته شده بودم از متلک هایی 

 که هرجا میرفتم همرام بود .

بالاخره با کمک یکی از دوستام تصمیم خودمو گرفتم که حجابمو رعایت کنم 

دوستای گلم  بهتون توصیه میکنم که تجربه ای که من کردم  شماهم تجربش کنید 

بهتون قول میدم تجربه ی شیرینی باشه.

وقتی که چادر می پوشم خیلی احساس راحتی میکنم نه نگاه هوس الودی پشتم هس 

نه متلکی نه مزاحمتی. 

ب 2 دلیل چادر میپوشم

1. بخاطر اون نگاها و........

2. بخاطر متفاوت بودن

فک کنم همه ی شما این تجربه رو داشته باشین که متفاوت بودن حس خوبیه

وقتی تویه کلاس درس نمرتون نسبت ب بقیه خوب میشه  مطمینم که حس خوبی دارین اعتماد بنفستون بیشتره 

و خیلی چیزای دیگه.

حجابی که من دارم اسارت نیست بچه ها . بی حجابی اسارتی بود که حالا با حجابی که دارم از این اسارت خلاص 

شدم .

باور کنید بی حجابی اسارتی هست که نگهبان این زندان اون نگاهای هوس الود مردهاست.

 

نوشته شده در دو شنبه 14 / 4 / 1398برچسب:,ساعت 12:52 AM توسط جادر| |


Design By : maku-basij

جاوا اسكریپت

ساعت